دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیزغروبی سخت محنت بار داردهمه درد است و با دل کار داردشرنگ افزای رنج زندگانیستغم او چون غم من جاودانیستافق در موج اشک و خون نشستهشرابش ریخته ، جامش شکستهگل و گلزار را چین بر جبین استنگاه گل نگاه واپسین استپرستوهای وحشی بال در بالامید مبهمی را کرده دنبالنه در خورشید نور زندگانینه در مهتاب نور شادمانیفلق ها خنده ی بر لب فسردهشفق ها عقده ی در هم فشردهکلاغان می خروشند از سر کاجکه شد گلزار ها تاراج تاراجدرختان در پناه هم خزیدهز روی بام ها گردن کشیدهخورد گل سیلی از باد غضبناکبه هر سیلی ،گلی افتاده بر خاکچمن را لرزه ها در تار وپودسترخ مریم ز سیلی ها کبودستگلستان خرمی از یاد بردهبه هر جا برگ گل را باد بردهنشان مرگ در گرد و غبارستحدیث غم ، نوای آبشارست ...
فریدون مشیری
همراه با مولانا
برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 750 تاريخ : پنجشنبه 29 آبان 1393 ساعت: 19:07